سلام خسته نباشید
من و دختر خالم حدود چهار ماه هست ك باهم نامزد كردیم اول رابطمون من خیلی عاشق ایشون بودم خیلی اما یك ماه پیش ك از پیش ایشون اومدم انگار یك آن حس كردم تو این رابطه سرد شدم و دیگر اون حس های قبلی نیس در صورتی ك هیچ تنش یا دعوا بینمون رخ نداد بخاطر دور بودنمون و اینك هر كدوم ساكن یك شهریم زیاد چت میكردیم ولی بعد از یك مدت ایشون با من محدود شدن به چت كردن و هیچ كارشون نمیرسیدن ك انجام بدن و بدونی ك به من بگن سیع كردن به كم كردن چت و من حس كردم ك از من فاصله میگیرن و من ترس از دس دادنشونو داشتم و این ترس باعث شده بود هی حس كنم هركاری میكنن میخوان ازم دورشن بخاطر همین ناخواسته باعث محدودیت بیشترشون شدم نمیتونستن برن بیرون چون بهونه گیری میكردم بهشون اعتمادمو از دست داده بودم همش افكار منفی بود ولی باهم ك صحبت كردیم خودشون گفتن من اینجوری میخواستم كم تر كنیم و قصد دوریتو جدایی نداشتم الان من باید چیكار كنم تا حسم دوباره احیاشه دوبار برای خودمون تلاش كنم و باعث اذیت شدن خودم یا ایشون نشم این چند مدت خیلی حالم گرفته بود و ریزش مو شدید و وزن اضافه كردم كمك كنید
سلام. نكته مهم این است كه شما ها به شناخت مناسب از هم نرسیدهاید و بُعد مسافت هم باعث شده این شناخت كمتر بشود. برای این كه ازدواج موفقی داشته باشید ، باید اول ویژگیهای هم را بدانید و بشناسید.شباهتها و تفاوتها. وقتی متوجه این موارد شدید، باید گام بردارید تا تفاوتها را كمتر كنید یا بپذیرید. نكته دیگر گفت و گوی موثر است.باید با هم صحبت كنید و دلایل رفتارتان را بگویید. در بیشتر موارد سوءتفاهم پیش آمده میتواند تبدیل به بزرگترین مشكل زندگی شود. در صورتی كه اگر صحبت كنید خواهید فهمید كه فقط سوءتفاهم بوده است و كسی علیه دیگری كاری انجام نداده است.
توصیه نهایی و مهم این است تا ابتدای رابطه هستید از مشاوره ازدواج به شكل حضوری كمك بگیرید. شما به تنهایی نمیتوانید این مسیر را طی كنید.مشاور به شما كمك میكند بهترین تصمیم را بگیرید.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
باسلام و خسته نباشید
من و همسرم یك 7 ماهی است كه از زمان عقدمان می گذرد ودر دوران نامزدی هستیم دقیقا 30 روز بیشتر باهم زندگی نكردیم به خاطر اختلافاتی كه از طرف خانواده شوهرم به وجود آمده است از طرف مادرشوهرم و پدر شوهرم و اینكه پدر شوهرم به هیچ مسئله ای به جز پول فكر نمی كند از هفته ی اول عقدمان به همسرم می گفت باید توی خرج زندگی با توجه به كارمند بودن كمك كنم با این وجود كه هیچ گاه من از حقوق همسرم نپرسیده بودم ایشان همان هفته اول از من میزان حقوقم می پرسید واینكه فیش حقوقی و حساب بانكی ام از من می خواستند به جز این خانواده شوهرم هیچ گونه اعتقادات مذهبی ندارند و خیلی راحت دروغ می گویند حرف هایی كه زدند را انكار می كنند حتی پدر شوهرم پیش پدر من رفته گفته دخترت 12 ساعت میرود سركار نمی خواهد خرجی بدهد و مادر شوهرم سر مسائل بی ارزش زندگی مارا به هم زده است و بیشتر مسائل سر پول و شوهرم آدم خسیسی هست و بعداز عقد اصلا برای من خرج نكرده است و تابع خانواده اش است و هیچ گونه اراده و اختیاری از خودش ندارد و هر چقدر صحبت كردیم فایده نداشته است و بسیار مطیع خانواده اش است و ماندم سر دوراهی كه چه كاری انجام دهم
سلام. موضوعاتی كه بیان كردهاید، همه برای تشكیل یك زندگی بسیار مهم هستند و نمیتوان نادیده گرفت. این كه بگوم همه حرفهای شما را قبول كردهام، نادرست است؛ چوننمیتوان یكطرفه قضاوت كرد و نظر داد. اما متوجه شدم موضوع مالی و مذهب برای شما مهم است. باید ببینید چقدر این مسائل برای شما اهمیت دارد.بهتر است جدول اولویتدار تهیه كنید و لیست كنید چه چیزهایی برایتان مهم است .سپس بررسی كنیداز این لیست كدام و تا چه درصدی تحقق یافته یا مییابد. یا باید خودتان را به چالش بكشید. در ادامه ببینید آیا میتوانید با همین جدول ارزشمند برای خودتان، با نامزدتان كنار بیایید یا نه؟ گاهی میتوان شرایط مورد نظر را تغییر داد یا بالا و پایین گذاشت. اینها را شما باید بگویید و تصمیم بگیرید. البته میدانم ترس از دست دادن و تنهایی و حرف و قضاوت مردم مانع تصمیم گیری صحیح میشود. اگر بتوانید با این احساسات نادرست كنار بیایید حتما بهترین تصمیم را خواهید گرفت.
در انتها مهمترین توصیهام رفتن نزدمشاور ازدواج است. باید به شكل حضوری كمك بگیرید. اگر نامزدتان نپذیرفتن كه بیایند،شما بروید. در این جلسات به شما كمك خواهد شد تا خودتان و طرف مقابلتان را بشناسید و قوی شوید و بهترین تصمیم را بگیرید.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
سلام وقتتون بخیر من اغلب مشاوره هایی رو كه میخونم حس میكنم چقد مشكلات همه ناچیزه.بعد از 8سال زندگی مشترك وقتی بفهمی همسرت كسیكه فكرمیكردی عاشقانه داری باهاش زندگی میكنی تو روابطش با خانومای دیگه خییییلی فراتر رفته و تقریبا میشه گفت بی منطق عمل كرده چه حسی بهتون دست میده؟.خانوم مشاور شما چه پیشنهادی دارید احساس میكنم كمرم شكست خرابی حالم غیرقابل توصیفه .دست نوشته ای كه از خودهمسرم دیدم كه اقرار به اشتباهاتش كرده.. یعنی هیچ جای شك و شبهه نیست چون خیلی واضح نوشته بود واینكه نوشته بود جفای بزرگی درحق همسرم كردم و هرگز دیگه تكرارش نمیكنم .اما من اینكه به روش نیاوردم بدترداره داغونم میكنه.دوسش دارم اماحسی دیگه بهش ندارم دهنم نمیچرخه ابراز علاقه بكنم تا یادم میفته ك چ خیانتی بهم میكرده تا الان ك روحمم خبردار نشده بود.چ كنم تا حالم ب سابق برگرده ...
سلام.موضوع شما،موضوع كمی پیچیدهای است. در این موارد زن و شوهر باید مراجعه كنند و زن به تنهایی جواب كامل و درست را نمیدهد. اما تنهایی مراجعه كردن باعث میشد نقاط ضعف و قوت خودتان را بشناسید و قویتر از قبل گام بردارید و آسیبهای زندگیتان را كم كنید.
اینكه همسرتان این كار را كرده و شما حالتان بد است،قابل درك است.درموضوع خیانت،یا فرازناشوئی یا هر اسم دیگری كه دوست دارید بر آن بگذارید، عوامل بسیاری دخیل هستند كه در این مقال نگنجد. عواملی كه به وجود میآورند یعنی باعثش میشوند،عواملی آشكارش میكنند و عواملی كه باعث میشود این مشكل تداوم داشته باشد.این عوامل در مراجعه حضوری مشخص میشوند. برای چنین مشكلی هم نمیتوان یك نسخه یا توصیه داشت.چون مورد با مورد فرق دارد. شاید شما كه به رو نیاوردهاید بهترین كار و راه حل باشد و آن كسی كه به رو میآورد برای زندگی خودش بهترین كار را كرده باشد. پس با بررسی دقیق میتوان نظر داد كه چه كاری باید بكنید و چه كاری نباید بكنید.نمیتواند بگویم حتما بگویید. اگر شرایط طوری است كه می توانید با همسرتان صحبت كنید ،خوب صحبت كنید.واقعا از این طریق نمیتوان دقیق گفت چه كنید. اما توصیه میكنم اصلا نوك پیكان "چرا" را به سمت خودتان نگیرید.یعنی نگویید چرا من؟ این كه خودتان را ملامت و سرزنش كنید باعث خشم بیشترتان میشود. چون خیانت در پی خودش خشم میآورد. نباید اجازه دهید خشم بر شما غلبه كند. بدترین تصمیمها،تصمیم هایی است كه با خشم و زمان خشمگینی گرفته میشود. زمان می برد تا حالتان خوب شود؛اما خوب میشود مطمئن باشید. شرایط اینگونه نمیماند. حتما به روانشناس حضوری مراجعه كنید.موفق باشید.
لیلاكامرانی، كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
سلام.من همیشه صفحات مشاور رو می خونم و خیلی برام مفیده،اما یه مشكل دارم ما جایی مثلا دعوت میشیم عروسی از اقوام شوهر،با همسرم صحبت میكنیم كه مثلا نریم مرخصی نداریم یا راه دوره درشهردیگه هست به هردلیل ....اما مادرش زنگ میزنهو چون میبینه اونها میان من رو دچارم مشكل میكنه و میشه دردسر و دعوا و بحث جدید كه باید بریم؟چون مامانش گفته بیاین و اینها؟دیگه فكر نمیكنه من باید مرخصی هماهنگ كنم یا برنامه نداشتیم چرا نمیتونیم ثبات تصمیم داشته باشیم و با احترام به اونها بگیم شما تشریف ببرید ما به دلایلی جورنمیشه بیایم و با هم تصمیم گرفتیم كه نریم؟بعدا همسرم میگه من خانواده دوست هستم فكر زن و بچه هستم...من میگم اگه هستی باید به نظرات و تصمیماتمون احترام بذاری؟بد میگم؟یكی كمك كنه به من كه برا یه مراسمی من باید غصه بخورم كه آیا خانواده اون میان یا نمیان؟چون ما تصمیم نمیگیریم.....البته اینم اضافه كنم چون ماشین ندارن همیشه ما رو برای ماشین و اینا می خوان اگه كسی باشه با ماشین اونها رو ببره اصلا ما هم بخواهیم بریم مادر شوهر میگه خوب نمیومدین حالا زحمت و اینا چرا اومدین؟ناراحت میشه كه چرا رفتیم؟اصلا تحویل نمیگیره تو مراسم ها؟ما موندیم والا به خدا
سلام.همسر شما توانایی "نه"گفتن به خانوادهاش را ندارد و من نمیتوانم از این طریق به ایشان یاد بدهم. پس این مشكل وجود دارد. حالا یا با مراجعه حضوری به روانشناس حلش میكنید یا خودتان باید حلش كنید كه این دومین راهحل نتیجهاش میشود ادامه همین مشكل چون تا الان نتوانستهاید. اگر گزینه دوم را انتخاب كردهاید باید یاد بگیرید كه بپذیرید و با این موضوع كنار بیایید.سخت است و غیرقابل تحمل اما قرار نیست بعد از این همه سال عذاب بكشید.اما وقتی عذاب میكشید یعنی این موضوع برای شما هنوز مشكل و آن را نپذیرفتهاید.در اینجا هم نیاز است شما به روان شاس حضوری مراجعه كنید تا مهارت های زندگی را بیاموزید.اگر بر مهارتهای زندگی تسلط یابید متوجه خواهید شد چقدر از مشكلات به نظر لاینحل شما، مشكل نبوده و میشده بهراحتی از كنارش گذشت. پس توصیهام این است به زوج درمانگر مراجعه كنید و اگر همسرتان موافق آمدن نیستند شما به تنهایی برای قوی شدن و یادگیری بروید.اما یك نكته مهم میگویم.وقتی مشكلی همیشه ادامه دارد و باعث آزار است،احتمالا یك راه حل همیشه انتخاب شده كه نشانمیدهد راه حل درستی نبوده است. یا اینكه از ماندن در این مشكل خیلی هم احساس عذاب نمیشود و به نوعی رفتار تقویت شده است. تقویت باعث تودام رفتار است یه رفتار منفی چه مثبت.موفق باشید.
لیلاكامرانی، كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
الان مخاطب من خانم ارغوان هستند ، منم مثل شما كارمند هستم و مشاور هم نیستم ، از دید فردی كه حدود 22 سال سابقه كار داره و دیگه مدتهاست تو این اجتماع با مردم سر و كله میزنه باید بگم كه شما هم مثل یك مرد در این جامعه كار می كنید ، نون درمیارید ، با مردم سر و كله میزنید و... چرا همش از موضع ضعف به خودتون نگاه می كنید ، چرا اعتماد به نفس ندارید ؟ اگه در محیط جدید شما آقا هست و همسرتون به شما مرتب تذكر میده احتمالاً اونجا خانوم هم هست پس درواقع ایشون هم باید مراقب رفتار و گفتارشون باشن . خوبه توی زندگی همه چی متقابل باشه ، حتی اعتماد ، حتی تذكر و راهنمایی . شما روی اعتماد به نفستون بیشتر كار كنید . من رو خواهرتون بدونید چون حدود 14 سالی از شما بزرگتر هستم .
سلام من نازی هستم 19 سالمه من چند ماهی است كه هیچ انگیزه ای برای زندگیم ندارم مادر و پدرم جدااز هم زندگی میكنن و من و خواهر كوچیكم با مادرم زندگی میكنیم.از شرایطم راضی نیستم همش یه گوشه میشینم و بعضی وقتا اینقد دلم میگیره كه گری میكنم من ورزشكارم ولی دیگه دوست ندارم رشتمو ادامه بدم هیچی خوشحالم نمیكنه حوصله هیشكی رو ندارم دوست ندارم با كسی ارتباطی داشته باشم به مادرم میگم افسرده شدم مسخرم میكنه و میگه داری تلقین میكنی و ... چیكار كنم خستم ...
سلام.گاهی بی حوصله میشویم و آن شادابی و فعالیت گذشته را نداریم.اما این نامش افسردگی نیست.هرچند در جامعه به هر خُلق پایینی برچسب افسردگی میزنند.پس شما افسرده نیستید.افسرده فاكتورها و نشانههای مخصوص به خودش را دارد.بزرگترین دلیل حرفم ،كمك خواستن شماست كه اقدام كردهاید برای مشاوره و این خیلی خوباست.
اما شما نارحتید كه مثل چند وقت پیش خودتان نیستید كه باید علتش پیدا شود .خودتان باید یكییكی بررسی كنید.آیا تصمیم داشته اید كه به نتیجه نرسیدهاید؟ آیا بتازگی بحثی با كسی داشتهاید درباره هستی و وجود و زندگی؟ آیا تصمیمی دارید كه گمان میكنید ناتوانید در رسیدن به آن؟ آیا ریتم زندگیتان تغییری داشتهاست؟ آیا از اطرافیانتان كسی باعث برانگیختن حسادت شما شدهاست؟و... گاهی سادهترین و بیارزشترین علت از نظر دیگران و حتی خودمان،میتواند ما را خموده و ناراحت و رنجیده كند.شما ورزشكار هستید و موفق بودهاید پس خیلی ارتباطی به جدایی والدینتان ندارد،زیرا امروز جدا نشدهاند و در جدایی آنها شما گامهای موفقیت را برداشتهاید.پس باید برای تغییر این شرایط برنامهریزی كنید.این را به عنوان تكلیف درمانی بدانید. شما باید در روز قدم بزنید آن هم در آفتاب.حتی نیم ساعتی در آفتاب بنشینید. ورزش روزانه را فراموش نكنید. كار جدیدی را شروع كنید.این كار هر چه میتواند باشد مثل رفتن به كلاس هنری،درسی،ورزشی ،غذا دادن به حیوانات،رفتن به خیریهای،كتابخواندن،نوشتن یادداشتهای روزانه و...به مرور به این فعالیتهایتان اضافه كنید.هدفهای كوچك قابل دسترسی تعیین كنید.هدفی مناسب علاقهتان و اینكه شرایط رسیدنش برای شما فراهم باشد.اگر بر این تمرینها استمرار داشته باشید متوجه تغییرات میشوید.
اما توصیه نهایی و مهم اینكه از مشاوره حضوری بهره ببرید.اجازه دهید روانشناس د رجلسات حضوری ریشه یابی كند و سپس برابر با آنها روش درمانی خود را اجرایی كند.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
با سلام و عرض ادب .خانمی هستم 30ساله كارمندیكی از ادارات.با همسرم همكار هستیم اما تا الان محل كارمون ازهم جدابود.اخیرا درحال انتقال به اداره ای هستم كه همسرم نیزدراونجا حضور دارند.با وجود اینكه من در ارتباطاتم حد و حدودمو رعایت میكنم اماذهنیت ایشون نسبت به اون محیط منفیه و دائما در حال تذكر دادن به منه كه تو خیلی تجربه نداری اومدی اونجا باید مراعات همه چیو بكنی من اونجا عزت و آبرو دارم اونجا محیطش خوب نیست به كسی باج نده بخاطر ترفیع كار تن به هر خواسته ای نده من اونجا دائما كنترلت میكنم و چپ بری راست بری حواسم بهت هست و ازین موارد ...و از طرفی هم دارم به چشم میبینم كه تموم تلاششو داره میكنه كه من انتقالم انجام بشه اما من با وجود اینكه با انتقالم به اون محیط ارتقا شغلی دارم نگرانی شدیدی نیز دارم چرا كه حاضر نیستم به هییییچ قیمتی حتی یك لحظه رابطه خوبم با همسرم خدشه دار بشه و آرامشمون و از دست بدیم چون اولویت اول زندگیم ارتباطم با همسرمه واینكه بهای سنگینی دادم بخاطر ترمیم ارتباطاتمون.خواستم لطفا راهنماییم كنید بهترین راه حلو .درخواست انتقالو قبول نكنم ؟یا اینكه نحوه برخوردم با ایشون چطور باید باشه ؟نگرانم چالش نداشته باشیم هرروز و مورد مواخذه قرار نگیرم بخاطرمعاشرت باهمكارانم.ممنون میشم مشاوره بدید
سلام. ایشان تمام دلنگرانیهایشان را دارند با شما در میان میگذارند.چون تا الان در یك محیط نبودهاید و حالا قرا است تجربه جدید داشته باشید.در ضمن ایشان فكر میكنند نكند تمام حركات و رفتار و سخنان منزل به سركار كشیده شود و آبرویشان پیش دیگر همكاران برود.ایشان تصور میكنند اگر آنجا بروید و همكار دیگری به شما نگاه كند ،نمیتواند خودش را كنترل كند و تاب بیاورد.ایشان فكر میكنند نكند شما نسبت به او پیشرفت و موفقیت بیشتری داشته باشید.ایشان فكر میكنند نكند پشت سرتان حرف بزنند.ایشان تصور میكنند اگر كسی به شما تذكر بدهد و دعوایتان كند ،چگونه باید برخورد كند و...ببینید چقدر احتمال و فكر وجود دارد.همین ها باعث دلنگرانی و استرس میشود. چون اتفاقی جدید و ناشناخته است. در صورتی كه وقتی اتفاق بیفتد اینقدر تبعات نخواهد داشت. شما به مسیر خودتان ادامه دهید.اگر برای ارتقای شغلیتان خوب است منتقل شوید؛ من دقیقا نمیتوانم جای شما تصمیم بگیرم. اگر فكر میكنید تغییر زیادی نخواهید داشت، همینجا بمانید.باید سود و زیان این انتخاب را بنویسید.ببینید كدام بهتر است.اگر منتقل شدید بیشتر مراقب باشید. شایدلازم باشد در انتخاب همكار و دوست در محیط جدید دقت بیشتری كنید. سعی كنید حساسیت همسرتان را تحریك نكنید. طبق گفته خودتان مراحل سختی را گذراندهاید و به آرامش رسیدهاید،پس حتما می توانید این مرحله را نیز با موفقیت بگذرانید. هر زمان كه مشكلی پیش آمد با همسرتان در آرامش صحبت كنید.شما میدانید چگونهاید و از درونیات خودتان آگاهید ،اما همسرتان به مسائل پیش نیامده میاندیشد و برای خودشان داستانسرایی میكنند.حق بدهید و خودتان را جای ایشان بگذارید.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشدروانشناسی بالینی
سلام.كودكی دارم 3سال و نیمه.در مواجهه بادیگران خجالتیست.یعنی وقتی حتی با دایی یا عمه هایش بعد از یك هفته میخواهد مواجه بشود حتما باید من یا مادرش همراهیش كنیم یا مثلا اگر برویم مهمانی برای برداشتن اسباب بازی پسر صاحب خانه كه حتی خود او هم راضی است حاضر نمیشود تنها برود و آن را بردارد یعنی حتما ما باید او را مشایعت كنیم.ممنون میشوم اگر راهنمایی بفرمایید.
سلام. شیوههای فرزندپروری در رشد و شكل گیری شخصیت كودك بسیار تاثیرگذار است. والدین تحقیر كننده،آنها كه دائم نكوهش میكنند، برچسبهایی مثل احمق، دست و پا چلفتی، خنگ، نادان و...میزنند، سرزنش كننده هستند و... كودكانی خجالتی با اعتماد به نفس پایین بزرگ میكنند.اما نمیدانم شما چگونه رفتار كردهاید. شاید بگویید هیچ كدام از اینها نبوده است.ممكن است گمان كنید درست رفتار كردهاید ولی نادانسته نامناسب بودهاست. شاید اصلا كودك شما خجالتی نباشد و اضطراب داشته باشد.شاید وابستگی ناایمن دارد. به همین دلیل نمیتوان از راه دور نظر دقیق داد. باید به شكل حضوری مراجعه كنید به روانشناس كودك تا او بگوید كه چه كردهاید و چه باید انجام دهید. حال فرض میكنید خجالتی بودن كودكتان درست است.راهكاری وجود دارد. میتوانید تمرین هایی انجام دهید.اما پیش از هر چیز باید بدانید خونسردی و استمرار در عمل شما را به نتیجه مطلوب میرساند.توصیه های زیر را به كار بگیرید .امیدوارم تاثیرگذار باشند.
كمكش كنید احساساتش را بیان كند كودكان خجالتی از اینكه مورد قضاوت دیگران قرار بگیرند، میترسند. اضطراب ناشی از این موضوع سبب بروز حس حقارت در آنها می شود.
✅از انگ زدن به كودك پرهیز كنید از گفتن جملاتی نظیر «او را ببخشید،كمی خجالتی است!» خودداری كنید.
✅از خجالتی بودن او در جمع حرفی به میان نیاورید. كودكان خجالتی در برابر حرف های اطرافیان بسیار حساس اند.
✅او را مجبور به برقراری ارتباط نكنید تشویق كردن كودكان خجالتی برای پیوستن به دیگران تنها وضعیت را بدتر می كند.
✅حامی خجالت او نباشید.مثلا ثبت نام نكردن كودك در كلاس ورزش به این بهانه كه او خجالتی است، موضوع را اسفناك تر از آن چیزی می كند كه هست. ترس والدین به كودك القا می شود و همین امر سبب ترس او و خجالتی تر شدنش می شود.
✅از او بخواهید برایتان شعر بخواند در خانه، خاله بازی كنید. اجازه بدهید در قالب یك بازی صحنه های زندگی واقعی تكرار شود. اگر پسر است بازی مناسب او كنید.
✅برای او ارزش قایل شوید در پی هر پیشرفت كوچكی او را تحسین كنید. كودكان خجالتی همیشه فكر می كنند دیگران در مورد آنها بد قضاوت می كنند.
✅نگذارید منزوی شود لازم نیست برایش تولد بگیرید و تمامی دوستان را دعوت كنید. او را مجبور نكنید به تولد دوستانش برود و در جمعی از بچه ها حاضر شود.معمولا كودكان خجالتی ترجیح می دهند فقط با یك نفر بازی كنند. سعی كنید كودكی كه به عنوان هم بازی برای او انتخاب می كنید كوچك تر از او باشد تا بتواند بر وی تسلط یابد و اعتماد به نفس پیدا كند.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
سلام پسری یكسال و نیمه دارم كه مدام در حال زدن و كشیدن موهای اطرافیان هست حتی اگه فردی غریبه هم باشه به محض اینكه بهش برسه شروع به زدن میكنه نمیدونم دلیلش چیه و راه مقابله با این رفتارش چطوری هست؟ در مقابل بقیه بچه های هم سن و سالش قلدر بنظر میرسه
سلام.اگر رفتاری نتیجه سودآوری نداشته باشد، ادامه نمییابد و از طرفی اگر تقویت نشود ادامهدار نخواهد بود. این در تمام سنین صدق میكند. مو كشیدن و جیغ زدن در سالهای ابتدایی كودك، رفتار نیست.صرفا با حركتی اتفاقی شروع میشود و بعدها شكل رفتار به خودش میگیرد. بعضیها میگویند طرحواره.هر رفتاری در كودك به شكل طرحواره ایجاد میشود.حالا اگر كودك از آن رفتار، نتیجه مطلوبش را بگیرد ادامه میدهد ؛اما اگر نتیجه نداشته باشد ، كار جدیدی را شروع میكند. طرحوارهها در كودكان مشترك است.یعنی تمام كودكان رفتارهای مشتركی انجاممیدهند اما بسته به واكنش اطرافیان،بعضیها پررنگ و برخی خاموش میشوند.این یك توضیح كلی است كه میتواند چراغ راه شما و تمام والدین باشد. حالا كودك شما مو كشیده است.با جیغ و هیجان و داد و گاهی خنده و...اطرافیان مواجه شدهاست. همین یعنی واكنش نشان دادن و نتیجهاین كه كودك از آن خوشش آمده است. ممكن است كودك شما همین راه ارتباطی را بلد باشد.اینكه تا موی شخص روبه رو را میكشد، او واكنش نشان میدهد،« با من حرف میزند و ...پس با من رابطه برقرار كرد»گاهی ممكن است اسباب بازی دیگری را بخواهد.مو میكشد و صاحب اسباب بازی میشود. بهترین روش از بین بردن و خاموشی هر رفتاری، بی تفاوت بودن نسبت به آن است.ابتدا سخت است اما با حوصله و تلاش به نتیجه میرسید. اصلا واكنش نشان ندهید. دستش را در دستتان بگیرید و توضیح دهید این كار بی فایده است و باید برای مدتی در سكوت بنشیند.یا به اتاقش برود.یا از تفریح مورد علاقهاش برای ساعتی محروممیشود و واقعا اجرایی كنید.به آرامی دست او را بگیرید و در حالی كه دستانش را در دستتان گرفتهاید با او صحبت كنید؛ مثلاً بگویید: «نه! نه! ما موی كسی را نمیكشیم. اگر موی كسی را بكشیم، دردش میگیرد.»راجع به كاری كه كرده است، با او صحبت كنید، حتی اگر هنوز بسیاری از مهارتهای كلامی را نیاموخته است از جملات كوتاه كه برای كودك قابل فهم است، استفاده كنید (مثلاً نه! نه! مو نمیكشیم!). زیرا این كار به او نشان میدهد كه صحبت كردن راهی برای حل مشكلات است. از كودك خود بپرسید: «چه كار اشتباهی انجام داده؟» و بعد بگویید: «چرا این كار اشتباه بود؟» در ادامه بگویید: « اگر موی كسی را بكشی، مجبوری مدتی تنها بمانی؛ اما راه دیگری هم هست كه باید راجع به آن فكر كنی. تو نباید موی كسی را بكشی، چون دردش میگیرد.» با انجام مكرر آن و پی بردن به اینكه انجام چنین كاری او را به دردسر خواهد انداخت، نتیجه خواهید گرفت. وظیفه شما این است كه منطقی باشید و از اینكه هر روز همان نصایح را تكرار میكنید، ناامید نشوید.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
بابا این بخش كپك زد ، آخرین مطلب مال 10 فروردین بود ، تقریباً 3 ماه پیش ، این خیلللللللیه ، اگه قرار نیست این بخش فعال باشه خوب جاش رو به موضوع دیگه ای بدید ، بخش به این مهمی اینقدر غیر فعاله كه آدم اصلا دست و دلش نمیره رو این بخش كلیك كنه
سلام.بعضی مسائل را نمیتوان عمومی مطرح كرد.بنابراین از طریق ایمیل پاسخ داده میشود و روی سایت دیده نمیشود. هر چه سوالات قابل مطرح شدن بیشتر باشد، خواندنی های شما بیشتر میشود.موفق باشید.
سوالات فلسفی زیاد ذهنی نشاندهنده افسردگی است؟چطور میشه كمش كرد؟
سلام. هیچ تحقیق علمی وجود ندارد كه سوالات زیاد فلسفی را نشانه افسردگی بداند. افسردگی نشانههای متفاوتی دارد. بهتر است در پی پاسخ سوالات خودتان از متخصص مربوط باشید و همین باعث میشود از تعداد سوالات كم شود. سوال باعث متفكر شدن شخص میشود و همین ممكن است آرامش و كم صحبتی فرد را در پی داشته باشد ؛اما این شخص افسرده نیست.پس باید این موضوعات را تفكیك كنید.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
باسلام خدمت شما .خانمی 31 ساله هستم 8ساله كه ازدواج كردم پیش ازین بارها ازتون بابت مشكلات عدیده ای ك داشتم راهكار گرفتم و صد البته كه نتیجه مثبت هم گرفتم و بسیارازتون سپاسگذارم.بحرانی كه الان دارم تجربه ش میكنم هیچ اطلاعی ندارم كه حتی چطوربایدهضمش كنم .همسرم مدتیه نسبت ب موضوعات دینی مذهبی كاملا بی عقیده شدن گرچه قبلا هم خیلی مقیدنبودن روزه كم و بیش اما نمازشونو میخوندن. سه سالیه كه حتی یك ركعت هم نخوندن و گاهی به من هم كه تاخیردارم به تمسخر میگن چجور مسلمونی هستی كه هنوز نمازتو نخوندی ویا به حجاب من اهمیت میدن و من واقعا متعجب از رفتاراشون هستم.تازگیا عنوان میكنن كه دین اسلام رو هم قبول ندارن حتی به مزاح میگن مسیحی هستم و من هم كه ازشون توضیح میخام میگه فقط خدارو قبول دارم امامسلمون نیستم.من مطمعنم كه دین دیگه ای ندارن نمیدونم واقعا توی جوی از همكاران یا دوستانشون توی فضای مجازی یا محل كارشون قرار گرفتن و اونا تاثیر گذاشتن (گرچه با استقلال شخصیتی كه ازشون سراغ دارم بعید میدونم با 35 سال سن كسی بتونه عقاید دینی شون رو دچار تزلزل بكنه) یا اینكه خودشون با توجه به یاسها و ناامیدیهای مداوم به این نتیجه رسیدن.ضمنا لازم میدونم اینو هم خدمتتون بگم كه ایشون خانواده ای كاملا مذهبی دارن كه حتی نمازاشون قضا نمیشه و از سمت اونام هی بهشون تذكر داده میشه كه نمازتوبخون.ممنون میشم راهنمایی كنید نحوه برخوردم باایشون در برابربازگو كردنشون تو این مسائل باید چطور باشه و چه واكنشی نشون بدم .
سلام. آدمی در زندگی میتواند چرخشهای مذهبی متفاوت را بگذراند. با توجه به شرایط و روحیات و اتفاقات،حال متغیر میشود و بر خیلی چیزها تاثیر میگذارد.این تغییر و تحول را تایید نمیكنم،چون اگر شناخت انسان از خودش و تمایلاتش كافی باشد نیاز به این همه دگرگونی ندارد. به هر روی همسرتان در پی خشمی یا دلخوری از موضوعی ،رویه خود را تغییر دادهاند.بهتر است باایشان در خصوص این موضوع مشاجره نكنید.تذكر ندهید.فقط كافی است بگویید من اینگونهام و چنین شرایطی را دوست دارم. خودتان به عقایدتان بپردازید و سعی كنید الگوی مناسبی شوید.نیاز نیست به كلام بیاورید.عملی نشان دهید همان كه هستید و تاثیرات مثبت عقایدتان را در زندگی. عموما كسانی كه چرخش داشتهاند مجدد به اصل خودشان بازگشتهاند. اگر از شما ایراد میگیرند احتمالا در پی ایراد گرفتن شماست.توجه نكنید و كلكل نكنید. بیشتر با افرادی ارتباط داشته باشید كه تاثیر مثبت بر ایشان دارند. سعی كنید تحت هیچ شرایطی معلم دینی ایشان نشوید.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
با سلام.
بنده مادری دارم با عقاید مذهبی كه حدودا 4 ساله با افسردگی دست و پنجه نرم میكنه و همچنین وسواس فكری و رفتاری شدید داره از طرفی به من و برادرم و بخصوص به من به شدت وابستست. بنده قصد ادامه تحصیل در خارج از كشور رو دارم و هرموقع بحث این موضوع پیش میاد به من التماس میكنه كه نرو.میگه من بدون تو میمیرم اینجا و منو زجر نده یا میگه از دستت راضی نیستم بری. بنظر شما من با همچین مادری چه كنم؟ مگه مادرا پیشرفت فرزنداشونو نمیخوان؟؟ آیا من حق پیشرفت و انتخاب زندگی بهتر رو ندارم؟ چون بنده با نامزدم به این توافق رسیدیم كه هر دو بعد از عقد اپلای كنیم.البته هنوز رسمی نشده نامزدیمون و مادرم هم نمیدونه.
سلام. والدین به دلیل این كه والد هستند خودشان را محق هر گونه ابراز عقیده و دخالت در امور فرزند میدانند و این بسیار نادرست است.متاسفانه در فرهنگ ما هم به این موضوع زیاد بها داده میشود.حال برخلاف این عمل كردن كار سختی است و عموما فرزندان از حق خودشان میگذرند و همیشه افسوس میخورند. پیشنهاد میكنم مادرتان حتما درمان خودشان را ادامه دهند. در كنار درمان ایشان میتوانید از درمانگر مادرتان بخواهید در این مسیر به شما هم كمك كند.كافی است مادرتان تحت مشاوره قرار بگیرند و در فكرشان تغییر به وجود آید.شما هم اگر مطمئنید در این مسیر ثابت قدم هستید و موفق خواهید شد ،راهتان را ادامه دهید.در نهایت شادی شما و موفقیت شما باعث افتخار مادرتان خواهد بود.توصیه اكید میكنم از مشاوره حضوری غافل نشوید.نتیجه چندسویه خواهد داشت.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
سلام خدمت شما وقتتون بخیر من یه دختر ۲۱ ساله هستم مشكله من اینكه من خیلی كم حرفم یعنی در حدی كه در جمع دوستان و..كلا ساكتم این خیلی معذبم میكنه مخصوصا درمورد كسی كه باهاش در رابطه هستم چون وقتی باهاشم بهم میگه از بس ساكتی حوصلمو سر میبری خیلی بی انرژی هستی من دوستش دارم و نمیدونم چیكار كنم كه راضی بشه نمیدونم در مورد چی حرف بزنم اعتماد به نفس ندارم از بچگی از خونوادم محبت ندیدم توانایی ابراز احساساتمو ندارم مثلا با دوستم كه باشم اون همه مشكلاتش در مورد خونوادش یا رابطش رو میگه و ازم كمك میخواد ولی من نمیتونم اینو بگم توروخدا كمكم كنید چیكار كنم
سلام.همین كه میدانید مشكلتان از نداشتن اعتماد به نفس است ،گام بزرگی برداشته اید. برای بالابردن اعتماد به نفس تمرینهایی وجود دارد. باتلاش میتوانید تغییرات مهمی در خودتان به وجود آورید.
در گام اول باید بخواهید كه تغییر كنید و فرد دیگری شوید. میزان بهبودی اعتمادبهنفس شما به میزان خواستن، انگیزه، توجه، احساس مسئولیت و پشتكار شما بستگی دارد.
خودشناسی:
باید تصویرهای نادرستی را كه در ذهنتان دارید، بشكنید. باید یك تصویر واقعی داشته باشید. بدین منظور، روی یك كاغذ جنبههای مثبت و منفی خود را در همهی زمینههای جسمی، روحی، رفتاری، افكار و احساسات بنویسید. اگر خودتان را همان طور كه هستید بشناسید و همهی جنبههای ضعف و قوتتان را بپذیرید، گام بزرگی برای بهبود اعتمادبهنفس خود برداشتهاید.
به چالش كشیدن:
پس از آن، افكار، احساسات و رفتارتان را ارزیابی كردید. با خودتان به گفتوگو بنشینید و درست و غلط بودن آنها را سبك و سنگین كنید.
خودكنترلی:
سختترین و آخرین گام را محكم بردارید. احساسات منفی را مهار كنید. بر افكار و احساساتتان مسلط باشید و آنها را به كنترل خود درآورید. شیوهی تفكرتان را تغییر دهید. سختگیر نباشید. شتابزده نتیجهگیری نكنید. در هیچ موردی پیشگیری نكنید. مثبت باشید و از كلمات منفی اجتناب كنید. برای خودتان و تواناییهایتان ارزش قائل باشید. به خودتان احترام بگذارید. از جهت جسمی و ظاهری به خودتان برسید و ورزش كنید. خوابتان را منظم كنید. خودتان باشید. روابط اجتماعی از جمله رابطه با دوستان و اقوام خود را تقویت كنید. سعی كنید همیشه لبخند بزنید. راحت راه بروید و بنشینید. سرتان را بالا نگه دارید و موقع گفتوگو به چشمان طرف مقابل نگاه كنید.
تمرین های افزایش اعتماد به نفس
تمرین اول : نوشتن جملات مثبت و هرروز این جملات را جلوی آیینه حداقل به مدت 10 دقیقه به خودتان بگویید.
تمرین دوم : یك آگهی تبلیغاتی برای خودتون درست كنید یك فیلم كوتاه یا یك نوشته زیبا از توانایی های خودتون و هرروز چند بار به آن نگاه كنید یا بخونید .
تمرین سوم : مراقبت از جسم خود
بدین صورت كه هرروز استحمام كنید ، شاداب مرتب باشید ، 8 ساعت خواب شیرین شبانه داشته بآشید ، صبحانه كامل میل كنید و در طی روز نیز میوه و سبزیجات میل نمایید و از خوردن چای یا قهوه درطی روز اذت ببرید.
تمرین چهارم : به خودتون برسید
به وضع ظاهر خود برسید، كفش هایتون را واكس بزنید ، مسواك بزنید، تمرین های پوگا انجام بدید، لباس های مد روز بپوشید ولی افراط نكنید ، بانظم باشید و شلخته نباشید .
تمرین پنجم : تبسم زدن و لبخند زدن عامل دیگری است كه موجب افزایش اعتمادبنفس می شود .
تمرین ششم : هنگام صحبت كردن با مخاطبین به چشمانشان آنها نگاه كنی.
در ارتباطتان هم سعی كنید كارهایی را انجام دهید كه نمیكردید.مثلا بیشتر حرف بزنید، نظر بدهید، خاطره بگویید، به اطرافتان واكنش نشان دهید.آهسته آهسته متوجه تغییرات خوبی د رخودتان خواهید شد.میتوانید برای خودتان برنامه تنظیم كنید.بگویید فردا من باید به چند غریبه سلام كنم.وارد جایی میشوید با صدای بلند سلام كنید.یا هر كار دیگری كه با توجه به شرایطتان میتوانید ،انجام دهید.موفق باشید.
لیلاكامرانی، كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
با سلام و خسته نباشید
من و همسرم تقریبا 3سال هست كه نامزدیم در این مدت همسرم كوچكترین پس اندازی نكرده و حتی برای من هم چیزی نمی خرد و هر دفعه به هر بهانه ای از من پول می گیرد و اگر به درخواستش جواب ندهم به من فحاشی می كند لطفا راهنمایی كنید چكار كنم .با تشكر
سلام.چه راهنمایی ای میخواهید؟این كه به ایشان پول ندهید؟این كه انتخابتان درست است؟ یا...باید واضح هدفتان را بگویید. فرض می گیریم نمیخواهید به ایشان پول دهید و وادارش كنید پسانداز كنند. باید متوجه شوید علت پس انداز نكردن چیست. شاید درآمد به اندازه خرج نیست. شاید بلد نیستند. شاید این گونه بزرگ شدهاند.شاید د رخانوادهشان شخص دیگری هم همین گونه است .پس باید متوجه شوید علت چیست.بعد خودتان در مدیریت مالی به ایشان كمك كنید. حساب و كتاب را بنویسید.برنامه ریزی كنید. پیشنهاد اصلی و مهمم مراجعه به مشاوره زوج درمانگر است.حتما مراجعه كنید تا در جلسات پیوسته به شما كمك شود مهارت های ارتباطی و زندگی را بیاموزید.موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
باسلام و خسته نباشید برای درست تربیت كردن كودكان راهنمایی میخواستم.برای هرجیزی گریه میكنه منو باباش هم سرش داد میكشیم
سلام .داد زدن شما در پی گریه كودك ،خود بزرگترین تشویق است كه كودك به همین رویه ادامه دهد. پدر و مادر باید در برابر كودك بسیار صبر و حوصله داشته باشند. واكنش نشان ندهند. نادیده بگیرند. اگر گریه میكند خیلی خونسرد توضیح دهید چون گریه میكند به حرفش گوش نمیكنید.باید ساكت شود تا متوجه شوید حرفش شوید.این كار خیلی سخت است و از حوصله بیشتر پدر و مادرها خارج است؛اما اگر تمرین كنید به نتایج مطلوب می رسید.یك قانون كلی وجود دارد.هر رفتاری كه تقویت شود، ادامه مییابد. حال تقویت هر چه می تواند باشد حتی توجه و داد زدن سر كودك.او همین واكنش شما را میخواهد.كافی است واكنش دهید. هر رفتاری هم در پی تقویت نشدن به خاموشی سپرده میشود. اگر توجه نكنید به مرور رفتار خاموش میشود.پس بر صبر و حوصله بیشتر تاكید میكنم. نكته مهم بعدی بررسی كودكتان است.بهتر است از نظر جسمی او را بررسی كنید تا خیالتان راحت شود مشكلی وجود ندارد. موفق باشید.
لیلاكامرانی،كارشناس ارشد روانشناسی بالینی
سوال شما از مشاور